به نام خدایی که جان می دهد و جان می گیرد
نمی دانم اگر بمیرم به کدامین دنیا می رسم و به کدامین آسمان می روم. آیا تا به حال کسی از زمان مرگ خود خبر داشته است؟ اگر کسی بمیرد برای او چند شب و چند روز عزاداری بر پا می کنند و یاد او را گرامی می داریم. به راستی چرا برای یک بیمار مزمن به اندازه کسی که مرده است عزاداری بر پا نمی کنیم و او را پاس نمی داریم. خوش به حال آنان که از مرگ و خداوند می ترسند و گناه نمی کنند و یا کم گناه می کنند. اما بد به حال ما که نمی دانیم روز جزایی هست و یک روز قرار است از این دنیای فانی دور شویم. بد به حال ما درد مندان که اصلا حواسمان نیست به کدامین سو داریم می رویم و نمی دانیم عاقبت کار هایمان چه می شود. شاید خدا این دنیا را برای برزگ داشتن مقام انسان خلق کرده اما آیا ما خدا را به دلیل وفور نعمت هایش شکر کرده ایم؟ نمی دانم چه کنم! به راستی گیج شده ام و نمی توانم در این دنیای بد بختی و بیچارگی زندگی کنم و نمی توان خودم را در این دنیای فانی جا کنم. دنیایی با این همه مکان ها و چیز های غیر انسانی و غیر اخلاقی به چه درد ما می خورد؟ این همه دین برای چه ؟ 124000 پیامبر چرا؟ خدایا چرا این همه نعمت؟ چرا من؟ چرا من؟ مگر من چه گناهی کرده ام که مرا به این بدبختی بزرگ دچار کرده ای؟ نمی خواهم، دیگر خسته شدم. مرابمیران. قدرت کنترل و تحمل این همه بد بختی و بیچارگی را ندارم. مرا بمیران.